دلبرا راز دل بشنو ، از خموشیِ من ، این سکوت مرا ناشنیده مگیر
ای آشنا چشم دل بگشا ، حال من بنگر ، سوز و ساز دلم را ندیده مگیر
دلم گیرد هر زمان بهانة تو ، سرم دارد شور جاودانة تو ، روی دل بود بسوی آستانة تو
چو آید شب در میان تیرگیها ، گشاید پر روح من به شور و غوغا ، رو کند چو مرغِ وحشی سوی خانة تو
از عشق تو جاودان ماند فسانة من
با یاد تو زنده ام ، عشقت بهانة من
پیدا شو چو ماه نو گاهی به خانة من
تا ریزد گل از رُخت در آشیانة من
به خدا که تو از نظر نروی
چو روم ز برت ز برم نروی
نروی یک نفس ز پیش چشمم
که به چشمم بجز تو جلوه گر نشد
اگر مراد ما برآید چه شود؟
شب فراق ما سرآید چه شود؟
============
ترسم که به پایان رسد عمر و تو نیایی
از داغِ جدایی جگرم سوخت کجایی
بختِ منِ سرگشته گره خورده به مویت
وقت است دگر حلقة گیسو بگشایی
من ماهیِ دلتنگم و چشمانِ تو دریاست
زندانیِ دریایِ تو را نیست رهایی
===========
گر به تو اُفتدم نظر چهره به چهره رو به رو
شرح دهم غمِ تو را نکته به نکته مو به مو
می رود از فراقِ تو خون دل از دو دیده ام
دجله به دجله یَم به یَم ، چشمه به چشمه جو به جو
ابرو و چشم و خال تو صید نمود مرغِ دل
طبع به طبع و دل به دل ، مهر به مهر و خو به خو
مهر تو را دلِ حزین بافته بر قماشِ جان
رشته به رشته نخ به نخ ، تار به تار و پو به پو
-------
بیتؤ خؤدا ره حمئ بکا بینمه وه جارئ چاوی یار
دیته وه تافی لاوه تیم له حزه به له حزه شه و به شه و
ده چمه وه لای هه رچی مه لی چریکه داره بوم بلین
قؤمری به قؤمری پؤر به پؤر ، بولبول و سنج و که و به که و
بؤ مه گه ر یادی چاوه که ت ساتئ وه لا ده چئ له دل ؟
له حزه به له حزه سات به سات ، روئیا به روئیا خه و به خه و
هه رچی ده ماری هه ستمه به یادی تؤ وه لئ ده دا
جمگه به جمگه ره گ به ره گ ، قؤلفه به قؤلفه گه و به گه و
"شب" آرمان گرشاسبی
ئه ی من به فیدای خوت و په یام و نه زه ر و نگاه و چاوه کانت...
تو که یک گوشة چشمت غم عالم ببَرَد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببَرَد
"من میخوام ببینمت" گروه 7 باند (سون باند)
ما را بە سخت جانی خود این گمان نبود...
بازآمدی ای جان من جانها فدای جانِ تو ...
شلیر گیانه که م؛
آنچه از ما مانده است نه به سبب سخت جانی که معجزه ای دیگر از عشق بی بدیلمان است که علی رغم تمام دوریها و مهجوریها همچنان حیاتبخشِ دلِ دور از نگارمان است.
« عشق را آغاز هست انجام نیست »